اي خوشه چين سنبل پرچينت سنبله

شاعر : خواجوي کرماني

وي بر قمر ز عنبر تر بسته سلسلهاي خوشه چين سنبل پرچينت سنبله
وي آفتاب روي تو طالع ز سنبلهوي تير چشم مست تو پيوسته در کمان
برلاله زن گلاله و برگل فکن کلهبازار لاله بشکن و مقدار گل ببر
از عکس جام باده برافروز مشعلهدر ده شراب روشن و در تيره شب مرا
در سر نواي بلبل و در دست بلبلهفصل بهار و موسم نوروز خوش بود
وز عندليب در چمن افتاده غلغلهگل جامه چاک کرده و نرگس فتاده مست
از خون دل گياش برويد ز مرحلهدر وادي فراق چو خواجو قدم زند